
جمعه, 30 خرداد,1404
ما از هیچی نمیترسیم!
«ما از هیچی نمیترسیم! حتی اگه آسمون از اینم روشن تر بشه!»
مشاهده »
جمعه, 30 خرداد,1404
آخرین روزهای زمستان - روز چهارم
نزدیکشان ایستادیم. سریع در را باز کردم و دویدم. نگاهم به تنها زن سرنشین ماشین بود...
مشاهده »
جمعه, 30 خرداد,1404
نارمک؛ فردای حمله
«گفتن با مردم کاری نداریم.» عاقلهمردی آن طرف ایستاده بود و گفت: «زر میزنه بیشرف!»
مشاهده »
جمعه, 30 خرداد,1404
بچّهمحلها
سه شبه که همهی پایگاههای بسیج محلههای بندر از سر شب تا اذان صبح برای تأمین امنیت، ایست و بازرسی گذاشتن...
مشاهده »
جمعه, 30 خرداد,1404
مادر ضحی
پدرشان نظامی است، اینها هم باید می آمدند. دخترم میگوید زندگی ما برای این روزها آماده است با شش ماهههایمان با تمام هستیمان میآییم...
مشاهده »
جمعه, 30 خرداد,1404
جشن تکلیف
باید لباس صورتی دخترم را تنش میکردم تا دلش محکم بماند. باید مثل باباجان که روز تشییع دایی حسن لباس سفیدش را تنش کرد، لباس رنگیهایم را جدا میکردم...
مشاهده »