
جمعه, 30 خرداد,1404
سایه جنگ بر سفره
فاطمه را میشناختم. بیشتر از خودش نگران جفت پسرانش بود. رضا و صادق. درسشان تمام بود و تازه میخواستند تکلیف سربازیشان را معلوم کنند...
مشاهده »
جمعه, 30 خرداد,1404
نورآبادِ میناب کجاست؟!
پناه برده بودند که کودک خواهرش را به دکتر حاذقی که معرفی کرده بودند، نشان دهند. دکتر جواب رد به سینهشان زده بود...
مشاهده »
جمعه, 30 خرداد,1404
دیدی بیراهه نرفته بودم
سرش را پایین انداخته بود سردار اسلام؛او که سالها باعث سربلندیمان بود.
مشاهده »
جمعه, 30 خرداد,1404
آقازاده!
امروز رفتیم توی یکی از محلهها. مردم دیگ و دیگچه را گذاشته بودند روی آتش که غذا بپزند؛ برای کی؟ امدادگرها، آتشنشانها...
مشاهده »
جمعه, 30 خرداد,1404
وطنفروشی
حالا ایران عزیزمان هم باید با ابرقدرتهای قلدر، وحشی و زورگو بجنگد و هم با وطنفروشان داخلی که اقلیمی را به بهایی ناچیز میفروشند...
مشاهده »