
سه شنبه, 24 تیر,1404
چرا ترسیده بودم؟
زن وبچشو فرستاده روستا خودش وایستاده که اگه جنگ شد با تفنگ شکاریش بجنگه...
مشاهده »
سه شنبه, 24 تیر,1404
به وسعت ایران...
زن دستاش را توی هوای تکان میدهد و دم میگیرد: «آخ گلی گم کردهام میجویم او را/ به هر گل میرسم میبویم او را...»
مشاهده »
سه شنبه, 24 تیر,1404
صدای علیآقا
در آن گرما و شرجی روی تکه بلوک شکستهای نشسته بود و همراه بدرقه کنندگان شهید شعار میداد...
مشاهده »
سه شنبه, 24 تیر,1404
رد پای جنگ
دختر و پسری جوان از خیابان رد شدند بروند سمت راهآهن. «بوم بوم بوم» ترس و نگرانی در چهره دختر پیدا بود...
مشاهده »
سه شنبه, 24 تیر,1404
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
دلم میخواست میرفتم درون سایت و یک صندلی پیدا میکردم و میرفتم و خودم را به سیل جمعیت تهران میرساندم...
مشاهده »
سه شنبه, 24 تیر,1404
عشق و جنگ
شاید مسخرهام کنید ولی نماز صبح امروز که بیدار شدم وقتی نمازم را بدون استرس خواندم، دیدم چقدر دلم برای روزهای جنگی تنگ شده!
مشاهده »