شنبه, 18 مرداد,1404
جستجوی پیشرفته
یکشنبه, 01 تیر,1404

دخترها بابایی‌اند...

خدایا شکرت! این قربانی رو از من قبول کن! عزیزم! تو گفتی اگه من شهید شدم گریه نکن. اشکت رو دشمن نبینه. دشمن شاد نشه...

مشاهده »
یکشنبه, 01 تیر,1404

اسکان رایگان در هتل شبدیز

هرکسی که می‌آید می‌تواند تا هرزمان که نیاز دارد بماند. هرچند از ته دل آرزو می‌کنم که این روزهای سخت زودتر بگذرد...

مشاهده »
شنبه, 31 خرداد,1404

حاج آقا نیازمند

عصرها قبل از اذان، پسرها کنار مسجد جمع می‌شدند و تا اذان، فوتبال بازی می‌کردند. او هم می‌آمد و پابه‌توپ می‌شد...

مشاهده »
شنبه, 31 خرداد,1404

روز هشتم جنگ

محو شعار دادن‌ها بودم اما باید یک‌جایی برای نماز پیدا می‌کردم. انگار خود مسئولین مصلی و ستاد نماز جمعه انتظار چنین جمعیتی را نداشته بودند برای همین موکت کم آمده بود...

مشاهده »
شنبه, 31 خرداد,1404

انفجار در بلوار

فریاد میزد و گریه میکرد. می‌گفت: «همه زندگیم نابود شد. همه داراییم رفت...»

مشاهده »
شنبه, 31 خرداد,1404

خیلی‌ها ترسیده‌اند...

می‌روم‌ مسجدالحرام و خودم را می‌رسانم روبروی همان در. آن عقب ترش خانه‌ی عبدالمطلب است. خانه‌ی عهده‌دار و پرده‌دار کعبه.

مشاهده »