سه شنبه, 03 تیر,1404

"خدا شاهده اگه دست من باشه، می‌گم برم تهران آواربرداری. یه گوشه‌ی کار رو هم ما بگیریم."

سه شنبه, 03 تیر,1404

یک صدای مهیب دیگر بلند شد و به دنبالش صداهای تق‌تق‌تق انگار که یک نفر بالای پشت بامِ ما دارد، رو به آسمان با آرپیجی شلیک می‌کند‌...

سه شنبه, 03 تیر,1404

موکب‌دار فریاد زد الله اکبر. بچه‌ها دوباره پرچم‌ها را گرفتند و فریاد الله اکبر سر دادند. موکب‌دار گفت: «نمی‌ترسید که بیان پایین!»

سه شنبه, 03 تیر,1404

«شما نمی‌رید کاشان؟» دست گذاشتم روی درخت نارنج باغچه که همسن خودم بود. «نه. واسه چی؟ تهران رو بذاریم برا نفوذی‌ها و آدمای موساد؟»

سه شنبه, 03 تیر,1404

«رژیم منحوس صهیونیستی به مرزهای کشورمان تجاوز کرده و بار دیگر خوی‌ وحشی‌گری‌اش را به تمام مردمان نشان داد.»

دوشنبه, 02 تیر,1404

منم همیشه فکر می‌کردم اسرائیل به ما کاری نداره، حالا که دیدم حتی از صدا و سیما هم که مصونیت جهانی داره نگذشته، دلم می‌خواد با همین دستام خفه‌اش کنم...