
یک روایت معتبر
توی گروهها پر بود از مطالب «خانه ماندن با بچهها» اما کسی از پروتکل خانه ماندن با مردهایی که مدام گوشه پرده را با صدای هر پدافند کنار میزنند و توی آسمان چشم میگردانند، حرف نمیزد...
مشاهده »
جشن تکلیف
از آن روز ذهن و جسمم هر لحظه مشغول بشور و بساب و خرید مهمانی بود...
مشاهده »
کلاس جنگ خیارفروش...
این آشغال ترسو جنگ کردنم بلد نیست. اگه مردی از همون قبرستونی که هستی موشک بنداز ببینیم میتونی بزنی یا نه...
مشاهده »
همه با هم یک خانوادهایم!
در کمال تعجب یکی از اقوام که کاملا مخالف همه جورهی این انقلاب است و به گفتهی خودش تلویزیون را تحریم کرده، رفت و تلویزیون را روشن کرد...
مشاهده »
هنوز به یاد بچههای غزهام
مبارزه خوش میگذره؟ دو قدم زیر آفتاب راه میرید بعد میاید خونه زیر باد کولر شربت خنک میخورید، ثواب جهاد هم براتون مینویسن!
مشاهده »
مادر، من دو روزه اینجا هستم!
برای شهید اول گفت: «همه منتظرند، مادرش برسه...» برای جوان بعدی خواند: «جوانان بنیهاشم بیایید...» بعدی را گفت: «خداحافظ ای برادر زینب...»
مشاهده »