
شنبه, 07 تیر,1404
گاهی دستش خسته میشد...
شهدا جونشون رو به خاطر فردای من دادن خجالت میکشم به خاطر درد دستم رو پایین بیاورم...
مشاهده »
شنبه, 07 تیر,1404
اومدم که شلوغ بشه...
اومدم برای تشییع فرماندهها. اومدم که شلوغ بشه نگن مردم پشت رهبر و فرماندهانش نبودن...
مشاهده »
شنبه, 07 تیر,1404
کجای ایران؟
مگر همه جای وطن، ایران نمیشه؟» سوالش همچون صاعقهای بود که بر قلبم نشست. چه پاسخی میتوانستم بدهم؟
مشاهده »
شنبه, 07 تیر,1404
نگاه نافذ
با شهید نسبتی دارید؟ لبخندی زد، تلخ و شیرین، و گفت: نه. اما این شهید، فرزند وطن است...
مشاهده »
شنبه, 07 تیر,1404
پیشتاز جمعیت شعار میدهد...
شعارهای دِلی و خلاقانهای میدهد که تا به حال نشنیدهام اما با اعتماد به نفس کامل ادامه میدهد.
مشاهده »
شنبه, 07 تیر,1404
لنگه کفش
صاحبش اما میرفت به دنبال پیکرهای شهدا با صورتی خیس لابهلای فشار جمعیت لنگه کفشهایش را هم جا گذاشته بود
مشاهده »