پنجشنبه, 16 مرداد,1404
جستجوی پیشرفته
سه شنبه, 24 مهر,1403

بیروت، ایستاده در غبار - ۱۴

صدای جنگنده‌ها از همیشه نزدیک‌تر بود؛ انگار درست بالای سرمان بودند. از پشت شیشه‌های مشرف به مدیترانه، توی آن رستوران عجیب و غریب، می‌دیدیم که نزدیک ناقوره، وسط مناطق مسکونی، جایی را زده‌اند و حالا دوباره پیش روی‌مان کمی آن‌سوتر را زدند و ناگهان پرنده‌ها!.....

مشاهده »
دوشنبه, 23 مهر,1403

حبیب شده‌ام؟

حفظ امنیت و جان مردم شغل ما نیست وظیفه ماست. این را همیشه موقع خداحافظی به دخترم زینب می‌گفتم و راهی می‌شدم‌. ماموریت‌های زیادی را بیرون از مرزهای ایران تجربه کرده بودم اما اسم لبنان که می‌آمد گُل از گُلم می‌شکفت. .....

مشاهده »
دوشنبه, 23 مهر,1403

نگهبانِ آب

پیش از آنکه از محله‌ی سرچشمه‌ی تهران، گذر آمیز محمود، مسجد زینب کبری، آیت الله لواسانی و پسر آقا محمود خیاط که زاده‌ی آبان بود، بنویسم؛ برگه‌هایم را زیر و رو می‌کنم. نوشته‌هایی از هزاران سال قبل بیرون می‌کشم، از اساطیر و پهلوانی‌ها...

مشاهده »
شنبه, 07 مهر,1403

من و عماد و سید

ماجرای نجات سید حسن نصرالله در جنگ ۳۳ روزه از زبان حاج قاسم

مشاهده »
چهار شنبه, 23 خرداد,1403

قلمت رو چند فروختی؟

همین یک‌ونیم روز دیدن رییس‌جمهور شهید، برایم دلبستگی آورده بود و از این‌که آن حاج‌آقای گوگولی کوچک‌نفس را دیگر نمی‌بینم، دلتنگ می‌شوم.

مشاهده »
شنبه, 19 خرداد,1403

داغ مشترک

آدم‌های سیاه پوش، از هر جای خیابان و پیاده‌رو می‌جوشیدند. وسط خیابان اصلی منتهی به حرم شاه‌عبدالعظیم ایستاده بودم. تابوت شهید را که از توی ماشین روی دوشِ ملت گذاشتند...

مشاهده »