شنبه, 15 آذر,1404
جستجوی پیشرفته
دوشنبه, 14 آبان,1403

سلام فرمانده

در فضای عمومی اقامتگاه خانواده‌های شهدای مقاومت هر کسی مشغول کاری بود. هفت هشت‌تا بچه شهید دورم جمع شده بودند که ازشان سوال بپرسم و برایم حرف بزنند! چی باید می‌پرسیدم!.....

مشاهده »
دوشنبه, 14 آبان,1403

بیروت، ایستاده در غبار – ۳۸ (نشیبِ بی‌فراز!)

به چهره‌اش نمی‌خورد ۴۸ ساله باشد؛ زیادی جوان مانده. توی دانش‌گاهِ اصفهان، تخصص جراحی استخوان و مفاصل گرفته. از ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۶ اصفهان بوده. و البته تجربه‌اش از حضور در ایران، قدیمی‌تر از این حرف‌هاست. متولد لبنان است اما خاطرات کودکی و نوجوانی‌ش، مالِ قم است. -وقتی ما رسیدیم ایران، تازه خرم‌شهر آزاد شده بود........

مشاهده »
یکشنبه, 13 آبان,1403

نور روایت

بحث داغ است و هر کس نظری می‌دهد. هر چند جنگ‌ چهره زنانه ندارد،اما در پس پرده‌اش همیشه زنها نقش آفرین بوده‌اند. از تحلیل گرفته تا ترغیب مردان به مبارزه و پشتیبانی رزمندگان با رساندن غذا و نان و لباس به جبهه‌های نبرد.‌.....

مشاهده »
یکشنبه, 13 آبان,1403

بیروت، ایستاده در غبار - ۳۷

دکتر محمد، نصفه‌شب پیام داد که فردا قبل ظهر باید برود تشییع یکی از دوست‌هاش؛ ضاحیه. قبل ظهر قرار داشتیم. گفتم خب باشد؛ عصر هم‌دیگر را می‌بینیم. صبح دوباره پیام داد که بعدِ تشییع می‌خواهم بروم مطبم را توی ضاحیه خالی کنم. گفتم خب باشد؛ اصلا من هم می‌آیم تشییع.......

مشاهده »
یکشنبه, 13 آبان,1403

چهره‌ی زنانه جنگ - ۳

سرخ و سفید می‌شوم. دست‌هایم عرق کرده. حبیبی؛ رضا، معلومه که چی می‌گی؟ با صدای بلندی نهیب‌ش می‌زنم. - آخه من با سه‌تا بچه کجا برم؟ بدون تو هیچ‌جا نمی‌رم! یا تو می‌آیی یا من نمی‌رم! چرا اصلا می‌خوای بمونی؟.....

مشاهده »
یکشنبه, 13 آبان,1403

بیروت، ایستاده در غبار - ۳۶

چند روزی است با مرد جوان آشنا شده‌ام. جزو طبقه‌ی مرفه لبنان است و یک شغل درست و حسابی دارد. می‌گوید اسم و رسمم را ننویس و عکس هم نگیر. توی یک کافه می‌نشینیم به گپ زدن. می‌گوید چند هفته است که تلویزیون دیدن توی خانه‌شان ممنوع است: .....

مشاهده »