شنبه, 18 مرداد,1404
جستجوی پیشرفته
سه شنبه, 20 آذر,1403

حلب! یادش بخیر

فتنه سیاه که کمرنگ‌تر شد یک‌بار خبرنگار صدا و سیما خیلی معمولی و در قاب بسته داشت از اتفاقات سوریه حرف می‌زد، که به اینجا رسید: «حلب؛ یک ویرانه بزرگ»

مشاهده »
سه شنبه, 20 آذر,1403

جنگ به روستای ما آمد - ۱۸

نه اینکه راه را بلد نباشم. بلد بودم. اما به دنبال راه دیگری بودم. نمی‌خواستم از ضاحیه عبور کنم. نه اینکه بترسم، نه اینکه نگران جنگنده‌ها باشم، طاقت گذشتن از ضاحیه را نداشتم. ضاحیه حالا دیگر برای من پسربچه‌ای بازیگوش و پر از شور زندگی نبود...

مشاهده »
سه شنبه, 20 آذر,1403

دودی که خط آسمان را شکافت

رییس شرکت عمران داشت دفترچه‌اش را باز می‌کرد تا شروع کند، که رییس شورا سرش را از گوشی درآورد و گفت: «ببخشید، دوستان تایید شد! شهادت سیدحسن تایید شد!»

مشاهده »
سه شنبه, 20 آذر,1403

قلبمان گرم شد

سمت چپ خیابان، طبقه دوم یک آپارتمان، دو خانم هم از بالا داشتند کاروان را نگاه می‌کردند. آدم‌های مختلفی بودند. و هر کدام در سکوت نظاره‌گر بودند. نمی‌دانم در دل‌هایشان چه می‌گذشت، حتماً حرف‌های مهمی برای گفتن داشتند.

مشاهده »
سه شنبه, 20 آذر,1403

در مرز سوریه

آن روزها پیش خودم گفتم: اگر محتوای وسایل یکی از ما مواد منفجره بود، چه؟! و بعد نتیجه گرفتم: این‌که حکومت سوریه با چنین ارتش فاسدی -که نتیجه حقوق ماهانه ۲۰-۳۰دلار است- و نداشتن زیرساخت‌های آب، برق و گاز، سرپا مانده، فقط به معجزه می‌ماند...

مشاهده »