شنبه, 15 آذر,1404
جستجوی پیشرفته
جمعه, 17 اسفند,1403

تفریح آخر هفته

خدایا من برای شاد کردن دل امیرحسین به نیت حضرت موسی راهی می‌شم، بقیه‌ش با خودت. تو که از دلم خبر داری. خیلی وقته با خودم عهد کردم تو راه شناسوندن دینت به بچه‌هام از هیچ کاری فروگذار نکنم. از این گذشته خودت می‌دونی من به امیرحسین قول دادم و بدقولی توی مرامم جایی نداره.

مشاهده »
جمعه, 17 اسفند,1403

کوک و ناکوک

این مسئله خیلی ذهن من را درگیر کرد که مثلا اگر من جای مردم روسیه بودم، در مواجهه با این تحریم چه می‌کردم؟ اگر ایران با چنین شرایطی مواجه می‌شد، من چه واکنشی داشتم؟

مشاهده »
جمعه, 17 اسفند,1403

پشتیبانی جنگ از خیال تا واقعیت

همبستگی بچه‌ها بیشتر شد، تا جایی که حتی به اردوی شهدای گمنام رفتیم و در کنار مزارشان به بافتن ادامه دادیم. دلمان را به شهدا گره زدیم و از آن‌ها خواستیم در این آخرالزمان، ما را از فتنه‌ها حفظ کنند.

مشاهده »
چهار شنبه, 15 اسفند,1403

مسافر بیروت

بچه‌ها یک ساک کوچک دیگر برداشته‌اند تویش را پر کرده‌اند از اسباب بازی. عروسک سهم اهدایی زینب و دایناسور سهم اهدایی حسین. می‌گویند بابا این‌ها را برسان به بچه‌های لبنانی.

مشاهده »
چهار شنبه, 15 اسفند,1403

یک سوغاتی عجیب...

پارچه زرد را آرام باز می‌کنم، پرچم حزب‌الله است. می‌گوید «متبرکش کردم به سید» به صورتم می‌کشمش و آهسته می‌گذارمش روی چشمانم. چیزی درونم فرو می‌ریزد و بغض راه گلویم را می‌بندد.

مشاهده »
چهار شنبه, 15 اسفند,1403

شروعی دوباره

اخبار نگران‌کننده‌ای از لبنان منتشر شد. همه منتظر بیانیه‌ی رسمی حزب‌الله بودیم. آن شب تا صبح خوابم نبرد. اگر این خبر صحت داشته باشد، یعنی چه؟ امیدی که داشتیم، از بین رفته است؟

مشاهده »