
روله روله
- برا چی میخواید حاج خانم؟ - قیچی بیارین. موهای دخترمو برای یادگار ببرم...
مشاهده »
نانوشتهای به نام غیرت
محمد، مقابل گالری مزون عروسش ایستاده و دمق است. کنارش ترمز میکنم. تعارف میکند برویم داخل. سر صحبت باز میشود. جنگ، ورد زبان همه است...
مشاهده »
میخوایم کفن درست کنیم
یکی از بچهها بلند شد تا به چند نفری زنگ بزند و پول جور کند. یکی دو نفر هم گفتند میتوانیم روی پساندازهایشان حساب کنیم...
مشاهده »
یک داغ دل بس است برای قبیلهای!
دوسه هفتهای صبح تا شب توی هتل لاله و بین مجروحان لبنانی ماجرای پیجر میچرخیدیم. تیم ایرانی خیلی با انگیزه و پرتلاش کار میکرد. اوضاع به هم ریختهبود...
مشاهده »
هر موشکی اسمی داشت
زینب دوست لبنانیام میگفت موشکها که به آسمان لبنان میرسید هر شب سعدة الموسوي مادر شهید عدنان مهدی به زحمت از پلهها بالا میآمد و نفس نفس زنان خودش را به بالای پشت بام میرساند...
مشاهده »
پناهگاه
خود من وقتی دلم آشوب میشود میروم توی گروههای مجازیام. از دوستهای تهرانی خبر میگیرم. سعیده از زندگی جاری زیر صدای پدافند و موشک میگوید...
مشاهده »