شنبه, 18 مرداد,1404

پنج پلان از یک روز همراهی با احمد توکلی

تاریخ ارسال : چهار شنبه, 01 مرداد,1404 نویسنده : محمدحسین عظیمی شیراز
پنج پلان از یک روز همراهی با احمد توکلی

چند روز پیش که خبر فِیک درگذشتش را شنیدم، عمیقا غمگین شدم. یاد خاطره‌های روزی افتادم که برای سالگرد درگذشت مرحوم آیت‌الله حائری به شیراز آمده بود و من همراهش به خانه حاجی نجات رفتم تا چند ساعتی ازش مصاحبه بگیرم.

امروز که خبر واقعی فوتش رسید، یاد یادداشتی افتادم که همان روز برایش نوشتم:


به افتخار جمهوری اسلامی؛

پنج پلان از یک روز همراهی با احمد توکلی

اول از همه بگویم که این متن را نه برای احمد توکلی بما هو احمد توکلی که برای احمد توکلیِ کارگزار نظام اسلامی می‌نویسم.

این‌ها برشی است از چند ساعت همراهی با ایشان در حاشیه مراسم بزرگداشت آیت‌الله حائری:

پلان اول) مجری برنامه که اسمش را خواند با عصا و آرام آرام روی سن رفت تا درباره خاطرات خود از آیت‌الله حائری صحبت کند. بعد از فوت پسرش شکسته‌تر شده بود و صحبت کردنش هم سخت‌تر.

صحبت‌هایش درباره آیت‌الله، حاوی خاطرات جالبی بود. گفت که آیت‌الله را فردی بنام سیدجعفر به او معرفی کرده و علت تداوم ارتباطش با او، ساده‌زیستی‌اش بوده

پلان دوم) سخنرانی‌اش که تمام شد از تالار حافظ بیرون آمد و منتظر ایستاد برای برگشت به محل اسکانش. بدون هیچ محافظی.

چند دقیقه‌ای که منتظر ایستاده بود چند نفر پیشش آمدند. از مذهبی تا تیپ‌های هنری. نزدیک می‌آمدند و مشکلاتشان را می‌گفتند.

حداقلش این بود که باحوصله حرف‌هایشان را گوش می‌کرد و برای پیگیری اگر تماسی لازم بود انجام می‌داد.

ربع ساعتی در محوطه روبروی تالار معطل بود تا راننده رسید. با یک پراید ساده.

پلان سوم) در مسیر حرکت به‌سمت محل اسکان، خبرنگاری درباره fatf ازش پرسید.

در کمال تعجب جواب داد که با آن مخالف است و این کنوانسیون‌ها برای تسلط آمریکا و کشورهای غربی بر کشورهای مستقل است. وسط مصاحبه هم خیلی ناراحت بود که ایرنا صحبت‌هایش را تحریف کرده.

آن‌قدر ناراحت که نتوانست مصاحبه را ادامه دهد و گفت حرف زدن درباره این موضوع حالش را خراب می‌کند و ادامه مصاحبه را به وقت دیگری موکول کرد.

پلان چهارم) یک موبایل اندروید قدیمی سیاه داشت که تماس‌هایش را با آن می‌گرفت.

هر که هم زنگ می‌زد جواب می‌داد. به‌جز دو سه خبرنگاری که زنگ زدند، بقیه اکثرا از مردم عادی بودند.

دو سه نفری زنگ زدند و بخاطر موضعش درباره رفتار غیراخلاقی نماینده سراوان و مجلس تشکر کردند.

آخرین تماسی که گرفته شد، درباره لاستیک و لنت و لوازم ماشین صحبت می‌کرد. تماس که تمام شد، توضیح داد که پشت خط راننده تاکسی‌ای بوده که هفته پیش وقتی از بیت رهبری به دفترش برمی‌گشته با او آشنا شده.

بعد از سوار شدن، راننده تا احمد توکلی را می‌بیند شروع می‌کند به فحش و بدوبیراه گفتن به نظام. دکتر هم حرف‌هایش را گوش می‌دهد تا می‌رسد به مقصد. آخر کار وقتی دکتر متوجه می‌شود که مشکل مالی دارد برایش دو میلیون وام جور می‌کند.

راننده، به دکتر گفت: "خانمم می‌گفت فردا میان و دستگیرت می‌کنن"

و با بغض ادامه داد: "فکر نمی‌کردم بجای دستگیری کارم راه بیفته" توکلی استدلال می‌کرد که "هر چه‌قدر هم من بحث نظری می‌کردم به‌اندازه این کار کوچک تاثیر نداشت."

پلان آخر) در طول مسیر چند بار گردن کشید و قیمت میوه‌ها را نگاه کرد.

یک ساعت مانده به پرواز حرکت کرد و اصرار اطرافیان برای گرفتن کارت پرواز را قبول نکرد.

کسی که به استقبالش رفته بود هم تعریف کرد که هنگام ورود به فرودگاه از طرف قسمت vip دنبالش آمدند ولی او قبول نکرده.


نوشتن این حرف‌ها درباره توکلی برایم سخت بود. کلا تعریف کردن از مسئولین سیاسی را خوش ندارم ولی باید می‌نوشتم تا مشخص شود فارغ از نگاه سیاسی، جمهوری اسلامی از این مدیران زیاد در دامان خود پرورش داده.


محمدحسین عظیمی

ble.ir/ravayat_nameh

چهارشنبه | ۱ مرداد ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز


برچسب ها :