چهار شنبه, 15 مرداد,1404

نشسته‌ایم پای چوبه‌ی دار

تاریخ ارسال : پنجشنبه, 02 مرداد,1404 نویسنده : طیبه روستا شیراز
نشسته‌ایم پای چوبه‌ی دار

در اتاقک فیزیوتراپی هیچ خبری از دنیای بیرون نیست. همه سرهایشان را در لاکشان فرو کرده و حواسشان به درد کمر و پا و شانه و گردن‌ خودشان است. حق هم دارند. درد است دیگر، نمی‌گذارد شب‌ها چشم روی هم بگذارند. حواس آدم‌ها اینجا فقط به تیک‌تیکِ ضربه‌ها و جریان تند برق است که بی‌وقفه زیر پوستشان می‌خزد. جریانی که هیچ چیز را یادشان نمی‌اندازد جز کارهای روزمره‌ای که اگر الان اینجا نبودند باید سرشان به آن گرم میشد تا زندگی پیش برود. چند دقیقه‌ای که می‌گذرد، ضربه‌ها تمام می‌شوند. فیزیوتراپ می‌گوید خبرم کنید تا درجه‌ی دستگاه را زیاد کنم، بدن بی‌حس می‌شود و جریان برق را نمی‌فهمید. درجه هر چند دقیقه یک بار زیاد می‌شود، مثل خبرهایی که از سال و ماه و حتی روز و ساعت هم گذشته و لحظه‌ای شده است. مثلا باید محاسبه کنم که الان بین دقیقه‌ی پنجم و ششم بعد از ساعت هشت صبح، چند تا کودک در غزه از گرسنگی جان دادند؟ چند تا نوجوان در حال دویدن برای یک تکه نان، شکار گلوله‌ها شدند؟ انگار کن شصت و یکِ هجریِ قمری پهن شده یک گوشه‌ای از دنیای امروز و دوربین‌ها از لبهای سفید علی‌اصغر و تیر سه‌شعبه‌ی حرمله فیلم‌هایی با کیفیت عالی می‌گیرند. ربابه‌خاتون دیگر نای گریه ندارد و بی‌بی رقیه بهانه‌ی بابا گرفته. دنیا نشسته پای مانیتورهایی که تصاویر فول‌اچ‌دی از ذبح شدن پخش می‌کند و قرمزِ خون‌هایش حتی طبیعی‌تر از خون واقعی انسان است. یادم می‌افتد به قصه‌ی شیخ فضل الله نوری. مردم نشسته‌اند پای چوبه‌ی دار و اشک می‌ریزند! چند تا کوچه آنطرفتر عده‌ای قمه می‌زنند! و نفس های شیخ عینِ آبِ خوردن تمام می‌شود. تکرارِ تاریخ زشت‌ترین حادثه برای آدمهاست. ناس را برای همین تکرارها گفته‌اند. دوباره یادش می‌رود، سرش را فرو می‌کند توی لاکش و دوباره باید از سرخط شروع کند. نفس‌ها دارد تمام می‌شود. بدن دنیا به دردناک‌ترین شکل ممکن دچار بی‌حسیِ نفرت‌انگیزیست و کدام جریان و با چه قدرتی زنده‌اش می‌کند؟

 برای کربلای امروز، هیچ نامی جز «کربلای غزه» در فرهنگ لغاتم پیدا نمی‌کنم. 


طیبه روستا

ble.ir/r5roosta

چهارشنبه | ۱ مرداد ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز


برچسب ها :