مثل آنهایی که از اول روضه توی مهمانخانه مهمانداری و میزبانی کردهاند و آخر مجلس میآیند یک دمی بگیرند، ناگهان پرده حسینیه را کنار زدید و آمدید داخل.
مهمانها انگار انتظارش را نداشتند، مثل باد از جا کنده شدند، دستهایشان ناخواسته رفت توی هوا.
اولین شعاری که آمد سرزبانشان، نوای حیدر حیدر بود.
دست روی سینه گذاشتید و طبق عادت همیشه با لبخند، تک تک را جواب دادید.
بعد نشستید و حاج محمود را صدا زدید. سر از پا نشناخته دوید به سمتتان. حتی سیاهههای مداحیاش را وسط راه جا گذاشت.
زانو زد.
توی گوشش گفتید؛ ای ایران بخواند برایتان، برایمان.
تازه یک کمی عاشقانهاش هم کردید؛ به حاج محمود گفتید اگر خسته نیستی، بخوان.
وقتی شما توی لغتنامهتان خستگی ندارید، ما را چه به این حرفها.
صدای حاج محمود از روی پله آخر منبر، پیچد توی حسینیه امام خمینی(ره).
ای میهن خدایی! صحن امام رضایی
ایران ذوالفقار و ایران عاشورایی
در روح و جان من!
میمانی ای وطن!
تویی تویی تو هستی حرم
تویی تو خانه من
ای ایران ایران!
مریم برزویی
ble.ir/koookhak
شنبه | ۱۴ تیر ۱۴۰۴ | شب عاشورا | #خراسان_رضوی #سبزوار