با اینکه از شب قبل برای نماز امروز برنامهریزی کرده بودم، دیر رسیدم. نماز جمعه اقامه میشد و من هنوز در صف شلوغ بازرسی بودم. با عجله از کنار صفوف نماز آقایان گذشتم. استقبال خیلی زیاد بود و تعداد کسانی که در بیرون از ساختمان و در فضای حیاط اتصال نماز را برقرار کرده بودند قابل توجه بود. از پشت سر آقای گزارشگر گذشتم و به سمت ورودی خانمها پبچیدم. شرایط آنجا هم مثل قسمت آقایان بود و صفوف نماز جماعت تا بیرون ادامه پیدا کرده بود. با این تفاوت که در بین خانمها عدهای بچه به بغل داشتند.
اواسط نماز ظهر بود. کمی ایستادم و فکر کردم.
دمای هوا بالای ۵۰ درجه و آفتاب مستقیم بود. نبود زیرانداز کافی، عدهای را که به شوق نماز جماعت خود را رسانده بودند به کناری، زیر سایه دیوار کشانده بود. فقط منتظر اتمام نماز و شروع راهپیمایی بودند.
نگاهی به نوجوان همراهم کردم. نگران بودم که گرمای شدید هوا و شرایط موجود باعث دلزدگیاش شود. به او گفتم همین که تا اینجا آمده خیلی ارزشمند است. پیشنهاد دادم که درکنار بقیه، زیر سایهی دیوار قرار بگیرد تا من نمازم را بخوانم. ایستادن در این دمای هوا هم برای خودش حکایتی داشت.
چفیهای توی کیفم بود. پهنش کردم. فوری دو نفر دیگر گفتند: «اجازه هست ما هم بایستیم؟» یکیشان در کنارم ایستاد و با هم نیت فرادای نماز ظهر کردیم. خورشید هر آنچه از دستش بر میآمد با آسفالت زیر پایمان کرده بود. سوزش کف پا اجازه نمیداد که سر جایمان بدون حرکت بایستیم. نماز را با سرعت و در حال جابهجا کردن پاهایم خواندم. سوزش کف پا را تا استخوان احساس میکردم. اطرافیان هم همین شرایط را داشتند. تا الان نمازی به این سرعت نخوانده بودم. به سرعت سلام دادم و بلند شدم و کفشهایم را پوشیدم.
نوبت به خواندن نماز عصر رسید. تازه سوزش کف پایم داشت بهتر میشد. دو دل بودم که نماز عصر را بخوانم یا به بعد موکول کنم. از این جهت دچار تردید شدم که نماز عصر جماعت بود و نمیشد سریع خواند. نماز عصر شروع شد. خانم مسنی که در کنارم ایستاده بود نیت کرد. به او نگاه کردم. هم سن مادر بزرگم بود. با دیدن او من هم احساس کردم میتوانم. یکی از خانمها آب زیر پای خودش ریخت و به من هم داد که زیر پایم را خیس کنم. برای نیت شروع خوبی بود ولی تاثیرش تا پایان رکعت اول هم نرسید.
بعد از نماز یکی از خانمها گفت: «به نظرتان با این همه حرکت و جابهجایی پاها، نمازمان قبول است؟» دیگری جواب داد: «به نظرم این قبولترین نماز عمرمان باشد.»
لاله رایگان
جمعه | ۳۰ خرداد ۱۴۰۴ | #خوزستان #اهواز
روایت خوزستان
ble.ir/revayatekhouzestan