یکشنبه, 19 مرداد,1404

صحبت‌هایی که می‌شنوم

تاریخ ارسال : شنبه, 07 تیر,1404 نویسنده : زهرا عاشوری تهران
صحبت‌هایی که می‌شنوم

- از همه بیشتر دلم برای حاجی‌زاده درد گرفت.

خانمی میانسال. مانتوی مشکی تنش بود و پرچم ایران دستش. ایستاده بود جلوی موکبی که شربت می‌دادند. روی صحبتش با دوستش بود: هواپیمای اوکراین رو گردن گرفت.


ایستاده بود وسط جمعیت. فقط پرچم‌های مشکی کوچک توی دستش دیده می‌شد. و دست‌های جوانانی که به سمتش دراز شده بودند. دستی موفق شد پرچمی بگیرد. باز شد و نوشته‌اش پیدا: لشکر حسین. لشکر قدس


- افتاد زمین پا نزنین.

مرد خم شد و پرچم را برداشت. خیس بود. برد سمت لبانش و بوسیدش. پرچم "حیاتنا حسین" بود

موهایش سفید بود. دو عصا زیر بغل داشت. پای راستش را بالا گرفته بود. خودش را رساند به ماشین پیکرها. دستی کشید به تابوت. صورتش را متبرک کرد و اشکش را پاک.


- الله اکبر. خامنه ای رهبر.

دستش را گره کرده بود. از عمق جان فریاد می‌زد. تیشرت مشکی آستین کوتاه تنش بود. ریش‌هایش هم چپه تراش. موهایش رو به سپیدی می‌رفت.

شاید هنوز به پنجاه نرسیده بود. او می‌گفت و مردم تکرار می‌کردند: لبیک یا خامنه‌ای لبیک یا حسین است


- خدا الهی حفظ‌تون کنه مادر.

پیرزن خطاب به جوان افغانستانی گفت. جوان مقابل موکب شهدای فاطمیون ایستاده بود. پرچم زرد فاطمیون و عکس رهبری در دست داشت.


زهرا عاشوری

شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | #تهران مراسم تشییع شهدای اقتدار



برچسب ها :