رستم، ناپلئون، رئیسعلی، ستارخان،گاندی، امیرکبیر، نلسون ماندلا، کاسترو، حاج قاسم و...
سینهی تاریخ پر از اسم است؛ اسمهایی خاص که شاید بارها و بارها روی دیگرانی هم گذاشته شده باشند اما آن هیبت و ترکیب، فقط خاصِ یک نفر است. چند سالی میشود که اسم ابوعبیدهی فلسطینی هم به این آمار اضافه شده و چه کسی منکر این است که در تاریخ عرب هزاران هزار مرد بوده که پدر عبیده نامی بوده باشد ولی حالا تنها یک جفت چشم به قائدهی خط تای چفیهی عربی، و یک انگشت سبابه است که هیبت ابوعبیده را برای دنیا ترسیم میکند.
انگار از همان اولین روزهای طوفانی طوفانالاقصی، یک جهان منتظر ایستاده بود که خشم و مظلومیت و اقتدار غزه را در یک قاب خلاصه کند؛ آن ترکیب اصیل و مردانه که چشم در چشم ظلم در مقابل چشم دوربینها نقش بست، ذهنِ قهرمانخواه بشری هم نفس راحتی کشید.
این ذهن مشوش، در جماعت ایرانی از همیشه بیسرپناهتر بود. کم نبودند قامتهای رعنایی که در عرض چند روز به خون غلتیده و برق زاویهی نگاه پایین به بالایمان را خشک کرده بودند.
در یک لحظه اتفاق افتاد؛ ندای خیبری زنی از قاب!
و انگار تکمیل جورچین اقتدار.
تصاویر پروفایل خیلیها که هنوز در جشنِ تلخشدهی غدیر فرومانده بود، ناگاه رنگ عوض کرد.
زن و مرد، پیر و جوان، همه شدند خانمِ امامی!
تاریخ ایران به خود خاندانهای امامی بسیاری دیده و خواهد دید که لااقل نیمی از ایشان زن باشند اما نام تنها یک خانم امامی بر تارک تاریخ نقش بست و قاب حماسه را تکمیل کرد.
حدیث دربانی
شنبه | ۳۱ خرداد ۱۴۰۴ | #زنجان