زندگی توی جنگ، هزار بار واقعیتر از زندگی در بقیه روزهاست. این را عباس آقای همساده فهمیده. امروز کله صبح وقتی با موهای فِر درشتِ جو گندمی، کیسه پلاستیکی را انداخت توی سطل آبی بازیافت، دهان که باز کرد حس کردم قدرت جنگ بیشتر از تصوری است که من از او در ذهنم ساختهام. متفاوتتر از اینکه فقط یک تجربه زیسته باشد و دنیای آدم را به قبل و بعد خودش تقسیم کند.
کله عباس آقا، خدا را شکر به جایی نخورده بود. من را که دید ایستاد و یکی از چشم هایش را ریز کرد و با صدای خشدارِ اگزوزی گفت: «بابوو دیدی سپاه چیطو زدشون! بی بُتهها حالا مونده مزه دربدری رِ بِچِشَن! بی شَرَ.......ااا»
خندهام گرفت. عباس آقا به جز سیگار بهمن همیشه توی جیبش پرِ فحشهای مدلدار بود. خیلیهایش آن قدر خاص بود که یادداشتشان کرده بودم بگذارم توی دهان شخصیتهای داستانم. همه اهالی ساختمان میدانستند از هر ده کلمه حرفی که از دهان عباس آقا بیرون میآید هفت هشت تایش بوووووووق است. حتی ملاحظه زن و بچه را ندارد. روزی که صدای جیغ زهره خانم توی ساختمان پیچید و همسایهها ریختند توی راه پلهها و پاگردها همه فهمیدند یکی زنگ زده خانه آقای بلند قامت پور و خبر شهادت محسن تک پسرِ خواهرِ زهره خانم را داده. همان موقع عباس آقا با دوتا نان سنگک دو بر کنجد از آسانسور بیرون آمد و جلوِ چشم همسایهها انگار نه انگار که چه خبر شده خیلی ریز و سوسکی گفت: «ناموسا میارزید محض دوزار ده شوهی بره بَرِی اسد بیمیره؟! مردم انگو جونشونِ از سر را پیدو کِردن»
آن روز عباس آقا تندی جیم شد و رفت توی خانه و من حرص خوردم که چرا فرصت نشد حرفی بزنم! هر چند خیلی فایدهای هم نداشت.
اما امروز وقتی عباس آقا داشت سپاه را حلوا حلوا میکرد یادم افتاد به خواهر زهره خانم. راستی راستی چقدر از بقیه جلوتر بود وقتی از بد و بیراه آدمها نترسید و با چشمهایش محسن را تا سرکوچه بدرقه کرد. درست وقتی که عباس آقا داشت با حساب و کتاب خودش نتیجه میگرفت که امثال خواهر زهره خانم جان بچههایشان را از سر راه آوردهاند! جوانهایی که یک جای دورتر میجنگیدند که نان دو بر کنجد عباس آقا توی تنور، سر صبر و حوصله برشته شود و داغ داغ برسد سر سفره...
حالا شاهد از غیب رسیده!
جنگ، انصافِ از ریگلاژ خارج شده عباس آقا را برگردانده سر جایش. خیلی از حساب و کتابها غلط از آب در آمده!
قصه جنگ قصه عجیبیست!
و چقدر خاطرِ جانِ آدم عزیز است...
طیبه فرید
ble.ir/tayebefarid
یکشنبه | ۱ تیر ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز