خشمگینم! نه اینکه از دست دادن هموطنانم کم باشد، نه! دلم میرود سمت امید دادن به ملتم. میفهمم درد دارد پدری در پی گمشدن دخترکش بدود و زیر آوارها پیدایش کند و قلبش بگیرد از زمانه! اما ورِ امیدجوی مغزم تشر میزند: «یادت نره، اسراییل داره نفسای آخرشو میزنه! همینه از ترس قهرمانای ملت و مردمِ بیگناه رو کشته!...»
دلم آرام نمیگیرد. دائما در کشمکِشم. نذر حضرت امالبنین برای سلامتی ملتم، قهرمانای کشور و هر کسی که دردِ مبارزه باظلم برایش درد است، کردم. دعا میکنم انتقام ملی گرفته شود.
با اینکه خانمم و احساس دارم اما ورِ منطقیام قالب شده و مرا دعوت به برگزاری بهتر مراسمِ عید غدیر میکند. یادم نرود؛ «جاء الحق و زهق الباطل» ادامهٔ مسیرِ غدیر است و به خاطرِ این رژیم منحوس متزلزل نمیشود. هم غم دارم و هم واجب میدانم شرکت در جشن غدیر را.
مائده اصغری
ble.ir/gomnamradio
جمعه | ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ | #خراسان_رضوی #مشهد