یکشنبه, 19 مرداد,1404

تجاوز نیابتی و مستقیم کعبه‌ی آمال

تاریخ ارسال : جمعه, 20 تیر,1404 نویسنده : طاهره نورمحمدی گرگان
تجاوز نیابتی و مستقیم کعبه‌ی آمال

دبیر انجمن گفت: "نفر بعدی برای خوانش داستان."


از جایش بلند شد و رفت کنار میز داستانخوانی و نقد داستان کوتاه. 


میانسال است و هر بار به انجمن ادبی می‌آید، انگار دارد می‌رود به مجلس عروسی؛ آرایش غلیظ، موهای بلوند واکس زده و شال دور گردنش، کت و دامن نچرالِ کرمی و کوتاه، جوراب سه ربع با پای لخت. جوری که حتی توی امریکا و اروپا هم به چشمت نیاید بانوی ادیبی با این سر و وضع به یک محفل ادبی برود. 


راستش من که از جنس اویم شرم برم می‌دارد توی چنین محفلی که خانم و آقا هست نگاهش کنم اما حرکات و رفتارش می‌گوید: "روشنفکری یعنی همین دیگه!" 


آمریکا و اروپا کعبه‌ی آمال شخصیت‌ اصلی داستان‌های کوتاهش هست. توهّم خودبرتربینی و مغز متفکر دارد و این ایران است که قدر مغزهایش را نمی‌داند و باید به ناچار پناهنده شد تا گوهر وجودیش کشف شود. 


شخصیت اصلی داستانهایش همیشه سودای رفتن دارد. فکر می‌کند همه جا بجز ایران، میتوان رها و آزاد و بدون خط قرمزها زندگی کرد و این ایران است که با شئونات اسلامی، مغزها را می‌خشکاند و انگیزه‌ها را می‌سوزاند.


با خودم می‌گویم: "ده روز از جنگ نیابتی کعبه‌ی آمالش می‌گذرد. امروز که مستقیم وارد جنگ شده و به خاکش تجاوز کرده، آیا توی داستانش باز عشق رفتن دارد؟! باز حسرت نرفتن را می‌خورد و همه‌ مشکلات را به شئونات اسلامی گره می‌زند؟!" 


داستان کوتاهش را خواند. آخر داستان، شخصیت اصلی توی فرودگاه یکباره نظرش برگشت. یادش آمد ترامپ توی دوره‌ی اول ریاست جمهوریش چه قانون خفت‌باری برای مهاجران وضع کرده بود؛ و این اواخر چجوری با زلنسکی به مذاکره نشسته بود. یادش آمد آیا مردمی که به ترامپ بی منطق رأی داده‌اند آیا فردا منطق یا حرمت یک مهاجر آنقدر برایشان ارزشمند است که بخواهد به آنجا پناهنده شود؟!" 


شخصیت اصلی که جوانی ۲۲ ساله است به همراه مادرش از سالن پرواز آمد بیرون و سوار تاکسی شد و از میان کوچه‌ها و آپارتمان‌هایی که چند روزی از آوار شدنشان نمی‌گذشت، رد شد. به خانه رسید و با کوله‌باری خسته به در تکیه داد و نگاهش را به آسمان دوخت: "هیچ کجا خانه‌ی خودِ آدم نمی‌شود."


همه داستان کوتاهش را گوش دادیم و بعد قانون سمت راستی برای نقد فرم و محتوی شروع شد.من توی این لحظات، هم داشتم حرص می‌خوردم که "چرا باید به قیمت ریختن خون‌های ناحق، یک نفر به آگاهی برسد؟!" و هم خوشحال بودم و خدا را شکر می‌کردم که در ایران جان‌مان توی شرایط جنگی و بحرانی، هر کس با هر عقیده‌ایی، با هم همدل می‌شود و در مقابل دشمن زیاده خواه، تجاورزگر، زبان نفهم و حقه‌باز قاطعانه می‌ایستد.


طاهره نورمحمدی

یک‌شنبه | ۱ تیر ۱۴۰۴ | #گلستان #گرگان

نهضت روایت گلستان

ble.ir/revait_golestan


برچسب ها :