یکشنبه, 19 مرداد,1404

برای خودم متاسفم

تاریخ ارسال : دوشنبه, 07 آبان,1403 نویسنده : معصومه خانچی اهواز
برای خودم متاسفم

اصلا برایم قابل درک نبود. مدام با خودم تکرار می‌کردم که چگونه دلش آمد این کار را کند.

قرار بود هرکس از بچه‌ها درصدی از حقوقش را برای کمک به مردم فلسطین بدهد. از آنجایی که هیچوقت خرجم با دخلم نمی‌خواند پیام را نادیده گرفتم. تمام روز‌های ماه را شمردم تا آن چهار میلیون تومان کارکردم گیرم بیاید. دروغ چرا! شاید هم اگر حقوق بیشتری داشتم باز هم دلم نمی‌آمد برای کمک درصدی از آن را کنار بگذارم. راستش دلم نمی‌آید. احتمالا هنوز با همه وجودم با آن‌ها همدردی نکرده‌ام و فقط لفظش را می‌آیم. با دیدن تصاویر کودکان و جنگ و بی‌خانمانی‌شان قلبم به درد می‌آید ولی نهایتا فقط فحش‌ها و نفرین‌هایم را نثار اسرائیل و نتانیاهو می‌کنم.

هر کس از بچه‌ها درصدی از حقوق خود را اعلام کرد برای کمک. یکهو چشمم خورد به جمله‌ای که مقابل اسم زینب نوشته شده‌بود. "خیلی خیلی احسنت داره" کنجکاو شدم که یعنی چقدر از حقوقش را داده برای کمک؟

چند روز بعد در جلسه‌ای دیدمش. قضیه کمک به فلسطین را یادم رفته‌بود. اما یادم بود که با اعلام نتایج دانشگاه، رشته مورد علاقه‌اش را قبول شده. بحث شیرینی دادن و شیرینی گرفتن داغ بود که فهمیدم هدیه‌ای که پدرشوهرش برای قبولی در دانشگاه به او داده‌بود را تمام‌ و کمال، همان روزی که گیرش آمده، بدون هیچ شک و دو‌ دل شدنی، تقدیم مردم فلسطین کرده.

هدیه‌اش یک تک پوش طلا بود که قیمتش کم هم نبود. با طلای چهارمیلیونی امروز که حسابش را کنیم نزدیک سی و پنج میلیونی می‌شود. باز هم دلش راضی نشد و انگشترش را هم داد.

به معنای واقعی دود از کله‌ام بلند شد. به شوخی و با خنده برایش ابراز تاسف کردم. خندید و چیزی نگفت. انگار که هم سن و سال من نیست و مثل اطرافیانش علاقه‌ای به طلا داشتن و این برنامه‌ها ندارد. حالا که فکرش را می‌کنم، می‌بینم آن درد گرفتن قلبم با دیدن آواره ماندن کودکان و زنان، چندان اهمیتی ندارد. و تاسف را باید به حال خودم می‌خوردم.‌ 


معصومه خانچی

دوشنبه | ۳۰ مهر ۱۴۰۳ | #خوزستان #اهواز

رسانه بیداری

ble.ir/ resanebidari_ir 

 


برچسب ها :