عین ده شب محرم، سر مداحیهای سیاسی-حماسیِ آقای مداح بحث میشد.
کار هر سالشان بود. دو سه نفر ضدِحکومت بودند. چندتایی هم ژست سیاست را قاطی دین و مذهب نکنید میگرفتند و بعد از عزاداری غر میزدند.
تنها منبع اطلاعاتشان هم فضای مجازی بیصاحب بود، بدون خواندن یک ورق کتاب یا شنیدن چهارتاکلام حرف حساب.
از حرفهای اینها چندان دردمان نمیگرفت.
غصهمان از بزرگترهای هیئت بود که رد جنگ هنوز از دست و پا و معده و چشم و ریههایشان بیرون میریخت.
هر شب بعد از مراسم وقتی که نفسمان از شعار «مرگ بر آمریکا و اسرائیل و بقیهی گرگها» حسابی چاق شده بود، باید تا نیم ساعت منتظر تمام شدن بحثشان میشدم.
مینشستم توی ماشین و نماهنگهای محرم نگاه میکردم.
گاهی هم به خودم اجازهی ناخنکی به غذای نذری که رزقمان شده بود میدادم.
نصف شب که میشد، از مسجد تا خانه، تازه شنوندهی تفصیل حرفهای آقای مداحِ سیاسی خوان با مسئول هیئت بودم.
آقای مسئول دلش میخواست به هر قیمتی همه را پای سفرهی امام حسین نگه دارد.
یادش رفته بود، نماز بیوضو از بیخ و بن باطل است.
بارها فیلم و صوت و متن برایش فرستاده بود؛
«امام حسین به اشک ما نیاز ندارد.»
«اگر به اشک و ندبه است معاویه هم اهل مدح و مرثیه بر امیرالمومنین بود.»
«هیئت امام حسین سکولار ما نداریم.»
«من حسینیهای را قبول دارم که قهرمانانی بپرورد که با دشمن اسرائیلی در جنوب بجنگند.»
مگر زیر بار این حرفها میرفت؟ حرفش همان بود؛
«شعار نده سیاسی نخون یه عده از مجلس امام حسین فراری میشن...»
محرم امسال که از شب اول تا همین دیشب که مردم دوباره با شنیدن نوحهی:
«برخیز و پای حق بمان
خیره شده چشم جهان به لشکر حیدر»
محکمتر سینه زدند، تاثیر جنگ و مقاومت را خیلی خوب در مردم دیدم.
سیاست آمده بود وسط کوچهی عزادارها.
مرگ بر اسرائیل را همه گفتند، بیچون و چرا.
آقای مسئول این بار حرفی نداشت.
طیبه روستا
ble.ir/r5roosta
چهارشنبه | ۱۱ تیر ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز