دوشنبه, 20 مرداد,1404

دی سرد نیست

تاریخ ارسال : جمعه, 14 دی,1403 نویسنده : زینب امینی رشت
دی سرد نیست

دی ماه، هیچ وقت حسی بهم نمی‌داد

جز سرما. خودم بهمنی هستم. ماه پیروزی و غرور.

اسم من هم از رمز عملیاتی گرفته شده. خلاصه آنقدری که به بهمن ارادت داشتم به دی نه...

اما روز سیزده دی، بعد از نماز صبح، به‌شدت دلشوره گرفتم. همسرم برای ماموریتی عازم بود و در راه.

اما هر چه بود دلشوره‌ام برای او نبود. متفاوت بود. هیچ‌وقت آن وقت صبح تلویزیون روشن نمی‌کردم. خیلی عجیب منتظر خبر بدی بودم.

شبکه خبر... خبر فوری: سردارمان آسمانی شده است. 

با دو دست محکم به سرم کوبیدم و به پهنای صورت اشک بود که جاری می‌شد.

بچه‌ها از صدای گریه‌ی من بیدار شدند. همه هاج و واج من را نگاه می‌کردند. گفتم: یتیم شدیم، تنها شدیم. آقا دیگه تنها شده. 

من روضه می‌خواندم و بچه‌ها گریه می‌کردند.

به همسرم زنگ زدم تا ببینم خبر دارد یا نه.

صدایش مثل کسی بود که گریه کرده. داخل اتوبوس نشسته بود. 

گفت:«باید یه کار برا حاجی آماده کنم،عزاداری باشه برا بعد» 

داخل اتوبوس، شعر کار را آماده کرد. ملودیش را و بعد هم با آهنگساز هماهنگ کرد. 

کار در حال تولید بود و جایی که همسرم مأمور بود تشییع حاجی هم برگزار شد و بیشتر الهام گرفت. 

«انتقام سخت»

آنقدر دلی تولید شد که انگار خودِ حاجی تهیه کننده‌اش بوده.

اجراهای مختلف در کل گیلان و تهران، و بعد جایزه های مختلف در جشنواره های مختلف و جایزه ویژه جشنواره عمّار.

همسرم می‌گفت:«داغ حاجی دل همه رو سوزونده‌ که کار گرفته و گل کرده» 

حالا من هر سال، دو سه روز مانده به سالروز شهادت حاجی، تپش قلب دارم،یادم نمی‌رود. یادمان نمی‌رود.

دیگر دی ماه سرد نیست برایم. گرم است چون دلم داغدار است. 


زینب امینی

پنج‌شنبه | ۱۳ دی ۱۴۰۳ | #گیلان #رشت

پس از باران؛ روایت‌های گیلان


برچسب ها :