شنبه, 15 آذر,1404

تور روایت‌گری5

تاریخ ارسال : پنجشنبه, 13 آذر,1404 نویسنده : طاهره نورمحمدی گرگان
تور روایت‌گری5

طبق برنامه‌ریزی، قسمت آخر تور روایتگری، امام‌زاده عبدالله بود. با بچه‌های دبیرستان حضرت معصومه سلام الله علیها سوار اتوبوس شدیم و رفتیم آنجا. کبوترهای خوشگلِ طوسی و سیاه دسته‌جمعی می‌نشستند و پرواز می‌کردند. صدای بال زدن‌شان مثل پرهایشان مخملی و دوست‌داشتنی بود. آقای مشکور کنار هر سنگ قبر از شهدای پنجمِ آذر می‌ایستاد خاطره‌ای تعریف می‌کرد و با دست به جای جای امام‌زاده و بیرون امام‌زاده و دیوار پارکینگ شهربانی اشاره می‌کرد که کی کجا بود و چه‌کار کرده بود و چطور شهید شده بود. چیزی که بیشتر از همه توجهم را جلب کرده بود؛ خانواده شهدا بودند. آنها توی شهر، سرشناس بودند؛ باسواد و اهل علم، معتمد و کاردرست و مردم‌دار، با این همه پُرمایگی، فخرفروش و تجملاتی نبودند! تعجب کردم و گفتم: «چه خوب! خانواده‌هاشان سرشناس و تحصیل کرده بودند؟!»

آقای مشکور همزمان که کشیده و محکم «بله! بله!» می‌گفت به سنگ قبر شهید نبوی، شهید عباسی، شهید سبطی، شهیده پروانه و بقیه شهدای پنجم آذر اشاره می‌کرد و قاطعانه می‌گفت: «این‌ها تنهاخور نبودند ابدا! سرشان درد می‌کرد برای کمک به مردم و نیازمندها! آقازاده بودند به معنای واقعی!»

زمان تور، تمام شده بود. دو خانم معلم با شاگردهایشان دور آقای مشکور را گرفته بودند و ازشان خواستند برای بچه‌هایشان هم روایتگری کند. آقای مشکور با حوصله ایستاد و شروع کرد به صحبت کردن.

گروه ما با اتوبوس برگشت به حوزه هنری و من در طول راه به جمله معروف امام خمینی فکر می‌کردم که فرمودند: «انقلاب ما، انقلاب پابرهنگان بود.»

این خانواده‌ها با جایگاهی که داشتند می‌توانستند زندگی مرفهی داشته باشند؛ می‌توانستند مانع جوانان‌شان بشوند و نگذارند توی فعالیت‌های انقلابی شرکت کنند؛ اما نخواستند که بی‌درد و بی‌تفاوت باشند. من شک ندارم یکی از مصادیق «پابرهنگان» آن‌هایی بودند که دغدغهٔ منافع عمومی را داشتند نه منافع شخصی و اضافه کردن ملک و املاک را! آن‌ها توی این راه ثابت‌قدم بودند، ثابت‌قدم ماندند و در حزب باد قرار نگرفتند.

تور روایتگری پنجم آذر ۱۴۰۴، ساعت یازده و ربع تمام شد. دور میدان کاخ از بقیه خداحافظی کردم و راهی خانه شدم. توی راه، برگشتم به ساعت ۹ صبح امروز خدا را شکر که تصمیم درستی گرفته بودم و توی تور شرکت کرده بودم. به‌قول «گابریل گارسیا مارکز» که در فاصله‌های سنّی، از رشد اندیشه و کشف‌های دور و برش می‌نویسد؛ من هم در پنجاه سالگی متوجه شدم «پابرهنگان» چه کسانی بودند که انقلاب پنجاه و هفت را به پیروزی رساندند و چه کسانی می‌توانند باشند برای آینده انقلاب!

طاهره نورمحمدی

دوشنبه | ۱۰ آذر ۱۴۰۴ | گلستان گرگان

راویار؛ نهضت روایت استان گلستان



برچسب ها :